آنچنان غرق در صفحه موبایل شده بود که توجهی به اتفاقات پیرامونش نداشت. از صبح با دیدن اخبار مربوط به وقایع خوزستان روحیه اش را از دست داده بود و مدام در صفحات اجتماعی اخبار مرتبط با اعتراضات خوزستان را دنبال می کرد و استوری هایی در حمایت از مردم زجر کشیده خوزستان به اشتراک […]

آنچنان غرق در صفحه موبایل شده بود که توجهی به اتفاقات پیرامونش نداشت. از صبح با دیدن اخبار مربوط به وقایع خوزستان روحیه اش را از دست داده بود و مدام در صفحات اجتماعی اخبار مرتبط با اعتراضات خوزستان را دنبال می کرد و استوری هایی در حمایت از مردم زجر کشیده خوزستان به اشتراک می گذاشت.
گاهی نیز به هنگام خواندن کامنت های مردم دیدگاهش را می گفت و نسبت به بی تفاوتی مردم به شرایط دشوار زندگی خوزستانی ها برافروخته می شد و حتی دعوا راه می انداخت! تعصب به هموطنان به عنوان یک خصوصیت اخلاقی خوب در او شناخته می شد و زبان زد عام وخاص بود. دوست و آشنا رد پای این خصوصیت اخلاقی
” آقای بی نام ” را در وقایع زلزله سرپل ذهاب، سیل خرم آباد و خوزستان، مشکلات عدیده مردم سیستان و… دیده بودند و او را تحسین می کردند.
آقای بی نام که بازنشسته یکی از ادارات دولتی بود زحمت بیرون را بر عافیت خانه نشینی ترجیح می داد و از همان فردای روز بازنشستگی با راه اندازی یک شرکت عمرانی در زمینه ساخت مسکن به فعالیت مشغول گردید. بدین ترتیب او هر روز صبح خیلی زود راهی دفتر کار خود می شد و تا ظهر به امورات مربوطه رسیدگی می کرد، بعداز ظهرها نیز پس از صرف نهار و اندکی استراحت به نیت بازدید از واحدهای دردست ساخت و یا رسیدگی به امور مستاجرین راهی می شد. این بخش از کارش با دردسرهایی همراه بود چرا که عموم مستاجرها جوانانی با درآمد اندک و توقعات بالا بودند.

آقای بی نام آنروز علی رغم شرایط روحی نا مساعدی که داشت ناگزیر و در پی تماس احدی از مستاجرین راهی یکی از واحدهای اجاره ای اش شد. چند روزی می شد که کارش با این مستاجر گره خرده بود، آنها که زوج جوانی با یک فرزند خردسال بودند سال پیش با قبول ودیعه ۵۰ میلیونی و اجاره یک میلیون و چهارصد تومانی ساکن یکی از واحدهای تازه ساختی شده بودند که بخشی از کارهایش مانند گازکشی، سرامیک و… باقی مانده بود و حالا که برای تکمیل ساختمان از آنها طلب یکصد میلیون ودیعه دیگر کرده بود بدقلقی می کردند و با وجود اینکه مدت قراردادشان به پایان رسیده بود تخلیه نمی کردند!!
آقای بی نام برای اتمام حجت نهایی به دیدار جوان مستاجر شتافت و پس از کلی جر و بحث و منت گذاشتن پذیرفت که در ازای روزی چهل هزارتومان جریمه(علاوه بر اجاره دریافتی) اجازه بدهد تا یافتن خانه ای مناسب همچنان مستاجر او باقی بمانند.
خورشید درحال غروب کردن بود و هوا رو به تاریکی می رفت ” آقای بی نام ” خسته از اتفاقاتی که بر او گذشته و درحالی که نگران از وضعیت مردم خوزستان و واحدهای مسکونی دست مستاجر خود بود سوار بر خودرو راهی منزل شد!
«بر گرفته از واقعیت»