در مطالب پیشین به باورهای نادرست در زمینه افراد دارای معلولیت اشاره کردیم و قرار بود هر بار یکی از آنها را شرح داده و اصلاح کنیم. باورها شامل: ۱- معلولان ناتوان بوده و قادر به انجام کاری نیستند. ۲- یک معلول نمی تواند به صورت مستقل زندگی کند. ۳- معلولیت نوعی تنبیه بوده و […]

در مطالب پیشین به باورهای نادرست در زمینه افراد دارای معلولیت اشاره کردیم و قرار بود هر بار یکی از آنها را شرح داده و اصلاح کنیم. باورها شامل:
۱- معلولان ناتوان بوده و قادر به انجام کاری نیستند.
۲- یک معلول نمی تواند به صورت مستقل زندگی کند.
۳- معلولیت نوعی تنبیه بوده و ناشی از اعمالی است که افراد دارای معلولیت در گذشته انجام داده اند.
۴- معلولان افراد تلخی هستند که معاشرت با آنها خیلی سخت است چون همیشه از وضعیت خود ناراضی هستند و از دنیای غیرمعلول متنفرند.
۵- شخص معلول حق ازدواج و تشکیل خانواده را ندارد زیرا توانایی انجام اینکار را ندارد.
۶- افراد معلول یا باید شفا داده شوند و یا باید جامعه پزشکی به آنها کمک کند.
۷- افراد معلول قادر به تحصیل نیستند و اگر هم بتوانند باید در محیطی خاص خودشان آموزش ببینند.
۸- افراد معلول توانایی یادگیری را ندارند.
۹- فرد معلول قادر به مشارکت در فعالیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نمی باشد.
۱۰- هر فرد معلول در سطح جامعه لزوما نیاز به کمک دارد (مادی و معنوی)
۱۱- عدم شناسایی نام های درست هر نوع معلولیت و مورد خطاب قرار دادن معلولین با القاب نادرست و نازیبا
و اما تشریح مورد پنجم: شخص معلول حق ازدواج و تشکیل خانواده را ندارد زیرا توانایی انجام اینکار را ندارد.
امان از این باور. تشریح این باور و عواقبش را با ذکر یک مثال آغاز می کنم. تصور کنید که یک جوجه عقاب کوچک را پیدا می کنید و با تمام سختی های ممکن از او مراقبت کرده و به او پرواز می آموزید. حتی بسختی به او یاد می دهید که چطور در قانون جنگل زندگی کند و زنده بماند. بالاخره تمامی مشقت ها و آموزش های شما نتیجه می دهد و آن جوجه کوچک به لطف تلاش های شما تبدیل به عقابی تنومند و قوی می شود. برای اولین بار جرات می کند و با فاصله کمی از زمین پرواز را امتحان می کند. و شما بابت تلاش هایتان به خود می بالید. اما بخاطر ترس آسیب دیدن و یا از دست دادن عقاب اهلی خود دیگر به او اجازه پرواز نداده و قفسی به بزرگی یک قصر برایش ساخته و او را مجبور به زندگی در این قفس می کنید. حالا عقاب دچار یک جنگ درونی با خود می شود که چرا به من پرواز آموختند اگر قصد نگهداری من در قفس را داشتند. چرا آن همه سختی را به من تحمیل کردند تا برای اولین بار پرواز کنم و بعد تا ابد با حسرت پرواز زندگی کنم.
ماجرای برخی از معلولین که خانواده خود آنها حق ازدواج و تشکیل زندگی را از آنان سلب می کنند همچون حکایت جوجه عقاب مذکور است. زمانی که یک معلول با هر نوع معلولیتی که دارد طوری تعلیم می بیند که به خود جرات عاشق شدن می دهد. یعنی از ابتدای زندگی اش او را باور کرده و در مسیر رسیدن به اهدافش همراه او بوده اند. اما زمانی که تصمیم به ازدواج می گیرد تمامی دستاوردها و توانایی هایش را نادیده گرفته و تنها بخاطر معلولیت به او برچسب ناتوانی می زنند.
هیچ کس منکر این امر نیست که ازدواج معلولین دارای مشکلاتی بیشتر از افراد غیر معلول است. اما این دلیل منطقی نیست خانواده ها و یا جامعه بخواهند بخاطرش حق ازدواج و یا عاشق شدن را از او بگیرند. معلولی که آنقدر خودساخته و قوی است که می تواند حتی از دیگر اعضای خانواده خود حمایت کند، تا زمانی که کمک هایی به اعضای خانواده می کند توانمند و توانا شناخته می شود. اما همین که اعلام کند قصد ازدواج دارد با سیلی از مخالفت های سنگین و شدید مواجه می شود.
برخی فکر می کنند به قول معروف کبوتر با کبوتر باز با باز. یعنی یک شخص معلول در صورت گذشتن از هفت خان مخالف ها تنها حق ازدواج با یک همنوع خود را دارد. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا دو معلول جسمی شدید، می توانند مکمل یکدیگر باشند؟
و یا یک نابینا قادر است به یک معلول جسمی برای عبور از موانع خیابانی و یا استفاده از ایاب و ذهاب کمک کند؟
سوالاتی از این دست زیاد هستند. اما آیا کسی به پاسخ آنها می اندیشد؟
مخالفت ها در مسیر ازدواج معلولین سه دسته است. یکی مخالفت از جانب خانواده دختر دیگری مخالفت از جانب خانواده پسر و سومین دسته مخالفت هر دو طرف است. در برخی موارد مشاهده شده که خانواده پسری که با وجود معلولیت کاملا مستقل بوده و حتی مشغول به کار است، برای اقدام به خواستگاری با مخالفت شدید خانواده مواجه می شود.
حالا تمامی مخالفت ها را کناری بگذاریم و دیدگاه های اجتماعی نسبت به مقوله ازدواج معلولین را بررسی کنیم.
حالا فرض کنیم که دختر و پسری که یا یکی یا هر دو دارای معلولیت هستند، بر تمامی مخالفت ها چیره شده و موفق به وصال می شوند. در یک جمع اجتماعی از آنها می پرسند چه نسبتی دارید و وقتی می گویند نامزدیم، به شخص غیر معلولی که شریک زندگی اش را از میان معلولین انتخاب کرده، بدون شناخت شخص معلول، تاکید می کنند که اینکار را نکنی ها. ازدواج با این شرایط خیلی سخت است و… من به این افراد لقب انسان های قاضی نما داده ام. زیرا بدون اطلاعات کافی و بدون شناخت حکم ابدی صادر می کنند.
بیایید در روزگاری که امیدواری امری بس دشوار است، بجای نا امید کردن افراد پر امید، سرگرم زندگی خودمان باشیم و امید را بسازیم و هدیه دهیم.
در نهایت لازم به یادآوری است که یک شخص دارای معلولیت به واسطه مناسب سازی محیط اطراف می تواند هم راستا با یک شخص غیر معلول زندگی کرده و چه بسا از او موفق تر باشد.
نویسنده: ندا عزیزی